معنی دخمه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

دخمه کردن

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خدعه کردن — تصویر خدعه کردن

خدعه کردن

حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، فریفتن، چپ رفتن، نیرنگ ساختن، غدر کردن، مکایدت کردن، گربه شانه کردن، پشت هم اندازی کردن، کید آوردن، حقّه زدن، شید آوردن، ترفند کردن، نارو زدن، مکر کردن، سالوسی کردن، تبندیدن، غدر اندیشیدن، تنبل ساختن، گول زدن، اورندیدن، دستان آوردن، غدر داشتن

حیلِه کردن، فَریب دادن، کَلَک زدن، فَریفتَن، چَپ رَفتَن، نِیرَنگ ساختَن، غَدر کَردَن، مُکایِدَت کَردَن، گُربِه شانِه کَردَن، پُشتِ هَم اَندازی کَردَن، کَید آوَردَن، حُقِّه زَدَن، شَید آوَردَن، تَرفَند کَردَن، نارُو زَدَن، مَکر کَردَن، سالوسی کَردَن، تَبَندیدَن، غَدر اَندیشیدَن، تُنبُل ساختَن، گول زَدَن، اَورَندیدَن، دَستان آوَردَن، غَدر داشتَن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از قیمه کردن — تصویر قیمه کردن

قیمه کردن

کنایه از ریز کردن، ریزریز کردن گوشت و مانند آن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از رخنه کردن — تصویر رخنه کردن

رخنه کردن

شکافتن، سوراخ کردن، نفوذ کردن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از درهم کردن — تصویر درهم کردن

درهم کردن

مخلوط کردن، آمیخته کردن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از بخته کردن — تصویر بخته کردن

بخته کردن

پوست کردن، پوست کندن

فرهنگ فارسی عمید

زخمه کردن

(چَ / چِ تَ)

ساز زدن. (آنندراج). زخمه زدن. زخمه ساختن. زخمه سازی. نواختن. نواختن ساز با مضراب:
بالای مدیح تو سخن نیست
کس زخمه نکرد برتر از بم.
خاقانی

لغت نامه دهخدا

دخنه کردن

(پَ گُ تَ)

دود کردن و دودآلود کردن. (از آنندراج)

لغت نامه دهخدا

دلمه کردن

(وَ دَ)

کلچانیدن. بسته کردن: دلمه کردن کودک شیرخوار شیر را، قی کردن او شیر را مانند پنیر. (یادداشت مرحوم دهخدا)

لغت نامه دهخدا

تصویری از اخمه کردن — تصویر اخمه کردن

اخمه کردن

روی ترش کردن چین و آژنگ بر ابرو و پیشانی افکندن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از نخبه کردن — تصویر نخبه کردن

نخبه کردن

گزیده کردن بر گزیدن انتخاب کردن برگزیدن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از نامه کردن — تصویر نامه کردن

نامه کردن

نامه نوشتن: (وچاکر او ابومنصور المعمری بفرمان اونامه کردوکس فرستاد بشهرهای خراسان)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از مخمر کردن — تصویر مخمر کردن

مخمر کردن

خازستن خازاندن سر شتن، بایا دانستن

فرهنگ لغت هوشیار

لقمه کردن

نواله کردن بصورت لقمه و نواله در آوردن: عالمی را لقمه کرد و درکشید معده اش نعره زنان: هل من مزید. (مثنوی لغ)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از قیمه کردن — تصویر قیمه کردن

قیمه کردن

ریز کردن خرد کردن (گوشت و جز آن را)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دخول کردن — تصویر دخول کردن

دخول کردن

سپوختن گاییدن

فرهنگ لغت هوشیار

تخته کردن

پهن کردن، بساط خود را بر چیدن، ساکت ماندن، یا تخته کردن دکان. بند کردن دکان بستن آن تعطیل کردن آن، جمع کردن بساط خود

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دانه کردن — تصویر دانه کردن

دانه کردن

دانه های میوه و مانند آن را جداکردن، پراکنده کردن پریشان ساختن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از پخته کردن — تصویر پخته کردن

پخته کردن

کامل کردن با تمام رساندن، مهیا کردن کسی برای اجرای عملی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دخنه کردن — تصویر دخنه کردن

دخنه کردن

دود کردن و دود آلود کردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خدمت کردن — تصویر خدمت کردن

خدمت کردن

کاری را برای کسی انجام دادن، تعظیم کردن کرنش کردن

فرهنگ لغت هوشیار

بیمه کردن

انعقاد قراردادی با شرکت بیمه درباره حوادث احتمالی و خطرهایی که ممکن است بشی متعلق بشخص وارد آید

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اخته کردن — تصویر اخته کردن

اخته کردن

تخم کشیدن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از بخیه کردن — تصویر بخیه کردن

بخیه کردن

بخیه زدن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از درهم کردن — تصویر درهم کردن

درهم کردن

آمیختن، مختلط کردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دسته کردن — تصویر دسته کردن

دسته کردن

جمع و فراهم آوردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دوره کردن — تصویر دوره کردن

دوره کردن

احاطه کردن، محیط شدن، اطراف چیزی گرد آمدن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اخته کردن — تصویر اخته کردن

اخته کردن

((~. کَ دَ))

تخم کشیدن، خصی کردن، مدتی در برف یا یخ نهادن گوشت خام تا ترد و نازک شود

فرهنگ فارسی معین

تصویری از بخته کردن — تصویر بخته کردن

بخته کردن

((~. کَ دَ))

قوام بخشیدن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از پخته کردن — تصویر پخته کردن

پخته کردن

((~. کَ دَ))

کامل کردن، آماده ساختن کسی برای انجام کاری

فرهنگ فارسی معین

تصویری از تخته کردن — تصویر تخته کردن

تخته کردن

((~. کَ دَ))

بستن، تعطیل کردن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از دوره کردن — تصویر دوره کردن

دوره کردن

((~. کَ دَ))

درس را مرور کردن، محاصره کردن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از خدمت کردن — تصویر خدمت کردن

خدمت کردن

پیشکاری

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از رخنه کردن — تصویر رخنه کردن

رخنه کردن

رسوخ کردن

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از بیمه کردن — تصویر بیمه کردن

بیمه کردن

Insure

دیکشنری فارسی به انگلیسی